برای یک دوست

آهای کسی که. . . .  

یادت باشد.... 

کم حوصله است.... 

ظاهرش جدیست.... 

اما دلی دارد که مهربانیش به وسعت یک اقیانوس است 

بدقول نیست...اما گرفتار است! 

با او راه بیا! 

خسته که باشد.... 

تنهایش بگذار... 

تودار است.... 

اماصبرکن خودش بعد حرفهایش را می گوید!

او همه چیز من است 

مبادا بیازاریش

دعوت

دیشب به دعوت ماه به آسمان رفتم

چادر زدیم

و کتری

را در روی آتش ستارگان گذاشتیم

تا آب را بجوشانیم

و شب رویایی را تا صبح سپری کردیم

گاهی وقتها باید از واقیعت دور شد

چقدر زندگی زیبا می شود!

امروز دلی را شکستم

و پابه فرار گذاشتم

با تمام توان دویدم

انقدر دور شدام از خود که مانده ام

این همه  راه را چگونه باز گردم!

خداحافظ

در چشم های من آ جر می چینیند

دیوار خانه تو!

هر روز بالاتر می ررود

خداحافظ گلرخ من!

تورا دیگرنخواهم دید

حالا که این را می نویسم

کارگرها سخت مشغول به کارند!

نششته ام تا خانه دل را بفروشم  

تااز اینجا بروم

به کجا؟

نمی دانم

تمام دل های دنیارا زیر پا

گذاشتم

 باز هم به همین خانه متروک کوچک

لعنتی میرسم!

قطره اشکی شده ای

در گوشه چشمم

زمانی بودی

وحال نیستی

نه

چرا هستی اما خود را به نیستی میزنی

یادش بخیر دلی داشتیم 

                                                  به احترام دل خم می شوم

شاخه گل رز آبی را بر روی

مزارش می گذارم

امروز چه روز غمگینی است

گلرخم

از باغ دلت هزاران سبد گل چیده ام

سه فصل بهار دلم

جلو ه ای داشت

اگرشکفته ام  از تو شکفته ام

تو تاز ه ای خوب تر از آفتاب

من کهنه ام  گذشته و از یاد رفته

تو مهربانی

مهربانتر از گل

مانند آسمان

من ابری ام ماتم زده و گرفته

گلرخم چه زیبا مرا سبز کرده ای

اما بی تو چه زیباتر بر باد رفته ام

ببخش

 

اگه تو گریه هام دورنگی و ریا نبود ؛ ببخش

اگه دستام  مث تو با کسی آشنا نبود ؛ ببخش

اگه تو عشقمون کم نمی ذاشتم واسه تو ؛ ببخش

اگه عاشقت بودم خسته و دلسردت نبودم ؛ ببخش

اگه  نشد مث تو خیانت یاد بگیرم ؛ ببخش

اگه که چشمای پاکم لیاقت تو را نداشت ؛ ببخش

خدایا خسته گردم

خلاصم کن

پر از رنج و غم و دردم رهایم کن

من از این نعشه بیزارم خداوندا بیا آغوش پاکت را از آنم کن

خلاصم کن...........

از این دردو ازاین  تنهایی و دیوار

از این بد نامی روح و تن بیمار

ازاین افیون لاکردار خداوندا خلاصم کن

منم چون سایه ای در یک شب مهتاب

که افتاده  ز نیزاری به یک مرداب

منم چون نی  پر از ناله پر از فریاد خداوندا خلاصم کن از این بی داد 

           

وقتی آسمان برسرم عشق می بارید

نباید از خیس شدن می ترسیدم و نترسیدم

برای همین بود که چترم را به کناری انداختم

به آبشار آسمان سرسپردم

بارید و بارید و بارید

تا کویر تنم پرشد از بوی یاس و پونه

پر شد از عطر یاد تو 

نمی دانم چرا این گونه است ؟

وقتی نگاه عاشق کسی به توست

می بینی اما دلت بسته به مهر دیگریست

بی اعتنا می گذری و

عاشقانه به کسی می نگری....

که دلش پیش تو نیست؟!!

گلرخ مهربان منِ!

که یک سالیست  نام آسمانیت

طوع کرده براین دلم غمگینم

گلرخ زیبای من!

تویی که دل سنگ مرا پراز شکوفه می کنی

مرا دوباره  سبز کن که دلم دوباره  تنگ است

مانند پاییز بی شاخه و بی برگ  پژمرد ه و غمگین

من را دوباره مهمان کوچه باغ پرترنم دلت  کن!

چقدر آسمان گرفته است

بادها شکسته می وزند مانند دلم

بیا ببین چقدر دلم گرفته است

غریب وسرد شبیه جمعه های بی کسیم 

 

برنیمکت اولین قرارمان 

جای تو نشسته ام ...

.

.

تاجای خودم خالی باشد...

 

نمی دانم امروز چند جهنم  است

سیراز گرسنگی ام

و هی به تو می اندیشم

هنوزردپایت را به سینه قاب کرده ام

شب های دلتنگی هایم را خواب می بینم

امروز"حوصله ام ابری ست"

خدا کند که ببارم

بگذار.....توهمین یک شعر....

دوباره .....عاشق هم باشیم......

من نامت را صدا میکنم......

تو بگو جانم...

..... 

احساس میکنم دل بی دست و پای من  

قدمی که لازم بود  

در راه برنداشت 

نزدیک بود دوباره عشق قدم گذارد بر دلم 

ولی دلم تحمل شکست دیگری نداشت.... 

گلرخم گریه نکن اشکات عذابم میده

از دنیا سیرم می کنه

گلرخم رسم دنیا همینه

وقتی میری تازه می فهمند کی بودی

از چی گفتی واسه کی عاشق بودی

ببینمت باز که بارونی نگاهت

کاشکی می تونستم ناز نگاتو بکشم

روی صفحه دلم طرح چشاتو بکشم

کاشکی می تونستم غمتو به دوش بکشم

کاشکی نبودم تو لحظه هایی که توچشات غم میشینه

حیف واسه دلداری دادن تویه دریا حرف بازم کمه

گلرخم گریه نکن

انتظار

بهم گفت

تنها نمان تنهایی آدمکش است

گفت بیا با من

مرا کشاند به راهی که می خواندش راه عشق

می گفت:مرد می خوهد که از این راه بگذرد

وحالا من رد شدم از راه

اما تنها

و او هنوز ابتدای راه است و من منتظرم

داستان عاشقانه

شب عروسیه  آخر شبه خیلی سرو صداست

میگن عروس رفته تو اتاق تا لباس هاشو عوض کنه که هرچی منتظر شدن برنگشته

در رهم قفل کرده داماد سراسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیونه میشه

مامان و بابای دختر پشت در داد میزنن "مریم دخترم در را باز کن مریم جان سالمی ؟دخترم

آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده دررو میشکنه میرن تو اطاق

مریم ناز مامان و بابامثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابید لباس سفید قشنگ عروسیش با خون یکی شده  ولی رو لبش خنده!!!!

همه مات و مبهوت دارن این صحنه رو نگاه میکنن

کنار دست مریم یه کاغذ هست یک کاغذ که با خون یکی شده

بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی رو که میبینه باور نمیکنه با دستای لرزان کاغذ و برمیداره باز میکنه و می خونه

(سلام عزیزمن دارم برات نامه می نویسم آخرین نامه زندگیمو آخه اینجا آخر خط زندگیمه

کاش منو تو لباس عروسی می دیدی مگه نه اینکه همشه آرزوت همین بود!!!

علی جان دارم میرم دارم میرم که بدونی تا اخرش رو حرفام ایستادم

میبینی علی:بازم تونستم باهات حرف بزنم

دیدی بهت گفتم بازم با هم حرف میزنیم ولی ای کاش منم حرفای تو رو میشنیدم

دارم میرم چون قسم خوردم ؟؟توهم خوردی یادته؟؟گفتم یا تو یا مرگ توهم گفتی یادته؟؟علی تو اینجا نیستی من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟؟

داماد قلبم تویی چرا کنارم نمیای؟؟کاش بودی و می دیدی که مریمت  چطور داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ میکنه

کاش بودی و می دیدی  که مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت

حالا که چشمام دارن سیاهی میرن حالا که همه بدنم داره میلرزه  همه زندگیم مثل سریال  از جلو چشمام میگذره

روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد یادته؟؟روزی که دلامون لرزید یادته؟؟روزای خوب عاشقیمون یاته؟؟

علی من یادمه که چطور بزگترهامون همونایی که همه ی زندگیشون بودیم پا روقلب هردومون گذاشتن

یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوسش داری خودت تنها برو سراغش . . .

یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری

یادته اون روز چقدر گریه کردم ؟تو اشکامو پاک کردی و گفتی :وقتی گریه میکنی چشات قشنگ تر میشن !!!!میگفتی که من بخندم

علی جان حالا بیا ببین چشام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم؟!

هنوز یادمه بابات فرسادت شهر غریب که چشا توی چشای من نیفته ولی نمی دونست عشقت توی قلب منه نه تو چشام !روزی که بابامما رو از شعر و دیار آوره کردچون من دل به عشقی داده بودم که دستاش واسه آینده ام پولی نداشت

ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات!

دارم رو قولم عمل میکنم هنوزم رو حرفم هستم یاتو یا مرگ!!!

پامو از این اطاق بذارم بیرون  دیگه مال تونیستم دیگه تورو ندارم....نمیتونم ببینم به جای دستای گرم تودستای یخ زده ی یه غریبه ای تو دستام باشه

هینجا تمومش میکنم  واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی گیرم

وای علی کاش  بودی و می دیدی که رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر به هم میان!!!عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم دلم برات خیلی تنگ شده می خوام ببینمت دستم می لرزه طرح چشمات پیش رومه)

پدر مریم نامه تو دستش کمرش شکست

بالای سر جنازه دخترش قشنگش گریه می کنه

سرشو برگردوند که به جمعیت بهت زده و داغدارپشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهارچوب دریه قامت آشنا رو میبینه!آره پدر علی بود اونم یه نامه تو دستشه  چشماش قرمزه صورتش با اشک یکی شده بود

نگاه دوتا پدر بهم گره خورده که خیلی حرفا توش بود

هردو سکوت کردند و بهم نگاه کردندسکوتی که فریاددردهاشونه

پدر علی هم اومده بود نامه پسرشو به مریم برسونه

اومده بود که بگه پسرش هم به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود

حالا  همه چیز تموم شده بودو کتاب عشق "مریم و علی"بسته شده حالا دیگه دوتا قلب پشیمون ...دوپدر مونده و اشکای سرد و دو مادر یه دل داغدیده از یک داماد نگون بخت!!!!!

ما بقی هرچی مونده گذر زمانه و آینده و باز اشتباهاتی که فرصتی برای جبران پیدا نمی کنند..........

سکوت شب

صدای باران

وصدای قلبم

دلتنگی تورا فریاد می زنند

کجایی ای مسافر گم شده ی من

گلرخ

سلام گلرخ من نگو هیچ حسی نیست

تمام روز باران بارید نگو حرفی نیست

من می خوانم از چشمانت که غصه داری

اما وجود تو فریاد می زند که دردی نیست

نبینمت که زمین گیر لحظه ها شده ای

که مرام من و تودر شکستن ثانیه ها نیست

آدمها یا می آیندزندگی می کنند میمیرند و میروند....

 

اما فاجعه زندگی تو آن هنگام آغازمی شود که آدم میرود اما نمیمیرد

 

میماند و نبودنش در بودن تو چنان ته نشین می شود 

             

 که تومیمیری در حالی که زنده ای